آتش به جان گلشن طاها فتاده است
کوثر میان شعله آتش فتاده است
بابا میان کوچه، دلش پشت در بماند
مادر میان معرکه تنها فتاده است
دست فرشته ها همه از غم به صورت است
نقشی کبود بر رخ زهرا فتاده است
فضه برس به داد که مادرزدست رفت
جای درنگ نیست همین جا فتاده است
بازوی او بگیر و بزن آب بر رخش
از پا به راه یاری بابا فتاده است
بانو نشسته ان آه می کشد
تا ریسمان به گردن مولا فتاده است
درباره این سایت